مرور و آموزش های کتاب مقدس

چرا خداناباوران و برخی معتقدند که خدا وجود ندارد یا مرده است؟

خداناباوران چه اعتقاداتی دارند؟ رفتار و استدلال‌های بی‌خدایان نشان می‌دهد که آتئیسم(خداناباوری) جهان‌بینی‌ای است که جهان را خودموجود و انسان‌ها را تنها در کائنات می‌بیند، بدون هیچ خالق متعالی یا موجود ماورایی دیگری که به آن‌ها کمک کند یا آن‌ها را در قبال نحوه زندگی‌شان مسئول بداند.

بدون شک، مستقیم‌ترین و رادیکال‌ترین چالش برای ایمان مسیحی، انکار وجود هرگونه خداست. در قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم، آتئیسم(خداناباوری) به نفوذی بسیار بیشتر از هر زمان دیگری دست یافت.

در حالی که بی‌خدایان در همه کشورهای غربی اقلیت هستند، اما به عنوان مدافعان سرسخت سکولاریزاسیون جامعه، تأثیر نامتناسبی بر فرهنگ داشته‌اند.

چه کسی می‌گوید خدا مرده است؟

یک نظرسنجی گالوپ در سال 2022 نشان داد که باور به خدا در ایالات متحده به پایین‌ترین سطح خود رسیده است و جوانان و آمریکایی‌های لیبرال پیشرو این کاهش هستند. اگرچه 81 درصد از آمریکایی‌ها به خدا اعتقاد دارند، اما این رقم نسبت به سال 2017 شش درصد کاهش یافته است.

جمع‌آوری آمار بین‌المللی دشوار است، زیرا اکثر نظرسنجی‌ها به جای باور، بر میزان عمل مذهبی تمرکز می‌کنند، اما شواهد موجود نشان‌دهنده افزایش بی‌دینی است که شامل آتئیسم(خداناباوری)، شک‌گرایی و افرادی می‌شود که خود را با هیچ سنت مذهبی مرتبط نمی‌دانند.
در سال 2020، تقریباً 1.1 میلیارد نفر در سطح جهان بی‌دین بودند. چین و سایر کشورهای کمونیستی سابق مانند چک و استونی از جمله بی‌دین‌ترین کشورها هستند، اگرچه برخی کشورهای غربی مانند سوئد، بریتانیا، فرانسه و بلژیک نیز درصد بالایی از بی‌دینان را دارند.

بیشتر بخوانید : 10 اسامی خداوند که هر فرد مسیحی باید آن را بداند

اعتقادات خداناباوران

اعتقاد آتئیسم(خداناباوری) چیست؟

خداناباوری عموماً به عنوان باور به عدم وجود خدا درک می‌شود. با این حال، اکثر خداناباوران این تعریف را رد می‌کنند. آن‌ها استدلال می‌کنند که اصطلاح خداناباوری(Atheism) از زبان یونانی گرفته شده است که a به معنای “نه” یا “بدون” و theism به معنای “خدا” یا “خدایان” است و نتیجه می‌گیرند که خداناباوری صرفاً فقدان باور به خدا یا خدایان است.

یعنی یک خداناباور لزوماً وجود خدا را انکار نمی‌کند، بلکه صرفاً هیچ اعتقادی به وجود خدا ندارد.
این به آن‌ها اجازه می‌دهد تا تمام ادعاها مبنی بر اینکه خداناباوری یک فلسفه خطرناک یا فاسد است را به طور کامل رد کنند، زیرا خداناباوری اصلاً یک فلسفه نیست، بلکه صرفاً فقدان باور به یک مفهوم فلسفی خاص است.

علاوه بر این، خداناباوران معمولاً استدلال می‌کنند که از آنجایی که آن‌ها فاقد باور هستند، در حالی که مؤمنان به یک باور پایبند هستند، بار اثبات کاملاً بر عهده مؤمن است تا دلیلی برای باور به خدا ارائه دهد. ادعای اینکه خداناباوری موضعی نیست که نیاز به دفاع داشته باشد، توسط خود خداناباوران نیز تضاد دارد.

برای مثال، بی. سی. جانسون ادعای استاندارد را تکرار می‌کند که از آنجایی که خداناباوران صرفاً “فقدان باور به خدا” را دارند، چیزی را تأیید نمی‌کنند و بنابراین نیازی به توجیه دیدگاه‌های خود ندارند.
با این حال، درست قبل از این ادعا، او هدف کتاب خود را توضیح می‌دهد: “مدتی است که خداناباوران به دلایل محکمی برای پایه گذاری موقعیت خود نیاز داشته‌اند.”

تلاش برای دفاع از تعریف آن‌ها از خداناباوری از طریق ریشه‌شناسی، منشأ این کلمه را اشتباه می‌فهمد. “خداناباوری” از athe-ism می‌آید، یعنی “باور” (-ism) به اینکه “خدایی وجود ندارد” (athe-)، نه به عنوان a-theism، یعنی فقدان باور به خدا.
تعریف خداناباوری به گونه‌ای که نوزادان، حیوانات و حتی اشیاء بی‌جان نیز واجد شرایط خداناباوری باشند، احمقانه است – زیرا همه این‌ها فاقد باور به خدا هستند! هنگامی که خداناباوران نگران تعریف نیستند، معمولاً از این اصطلاح برای اشاره به افرادی استفاده می‌کنند که مفهوم خدا را رد کرده‌اند.

اگرچه خداناباوران اغلب انکار می‌کنند که چنین خداناباوری دگماتیکی را پذیرفته‌اند، اما آن‌ها اغلب بسیار اصرار دارند که خدا وجود ندارد و نمی‌تواند وجود داشته باشد.
بنابراین، خداناباوری سعی می‌کند هر دو طرف را داشته باشد. خداناباوران ادعا می‌کنند که هیچ اعتقادی به خدا ندارند، اما سپس با جدیت انکار می‌کنند که خدا می‌تواند وجود داشته باشد. خداناباوران انکار می‌کنند که خداناباوری نیاز به دفاع دارد، اما سپس استدلال‌هایی در دفاع از خداناباوری ارائه می‌دهند. رفتار و استدلال‌های خداناباوران نشان می‌دهد که خداناباوری جهان‌بینی است که جهان را خودموجود و انسان‌ها را تنها در کائنات می‌بیند، بدون هیچ خالق متعالی یا موجود ماورایی دیگری که به آن‌ها کمک کند یا آن‌ها را در قبال نحوه زندگی‌شان مسئول بداند.

بنابراین، خداناباوری شامل طبیعی‌گرایی است، یعنی اعتقاد به اینکه ماده و انرژی تنها چیزهایی هستند که وجود دارند. برای اکثر خداناباوران، خداناباوری همچنین به طور متناقض شامل انسان‌گرایی سکولار است، یعنی اعتقاد به اینکه زندگی معنی‌دار است و انسان‌ها باید هدف خود را برای زندگی تعیین کنند و مشکلات خود را حل کنند. با توجه به این ادعاها، خداناباوران نمی‌توانند به طور قانونی بار اثبات را منحصراً بر دوش مؤمن بگذارند. تنها جایگزین برای چنین انسان‌گرایی، پوچ‌گرایی است، یعنی اعتقاد به اینکه زندگی هیچ هدف یا معنایی ندارد.

خداناباوران به طور طبیعی از اعلامیه کتاب مقدس که می‌گوید “ابله در دل خود گفت: “خدایی نیست”” (مزامیر ۱۴:۱؛ ۵۳:۱) آزرده می‌شوند.
ابلهی خداناباوری بیانگر انگیزه جهانی در انسان‌ها برای روی گرداندن از خدا و پیروی از مسیری است که خود انتخاب می‌کنند، همانطور که سطرهای بعدی تأیید می‌کنند (مزامیر ۱۴:۲-۳؛ ۵۳:۲-۳؛ رومیان ۳:۹-۱۲). خداناباوری به دلیل بی‌عقلی خداناباوران نیست، بلکه به دلیل رد خدا توسط آن‌ها است که به ابلهی می‌افتد. ما در این امر ابلهی را می‌بینیم که همه ما به جز از طریق وحی خدا به آن گرفتار هستیم.

آیا کلمه خدا بی معنی است؟

خداناباوران معمولاً ادعا می‌کنند که مفهوم خدا بی‌معنی یا بی‌مفهوم است، بنابراین آن‌ها حتی نمی‌دانند که مؤمنان هنگام استفاده از کلمه “خدا” در مورد چه چیزی صحبت می‌کنند.

اگرچه فیلسوفان خداناباور تلاش زیادی برای نشان دادن این موضوع کرده اند، اما از نوشته های خودشان مشخص است که آنها می فهمند مؤمنان با عبارت “خدا” چه منظوری دارند.
به همین دلیل است که خداناباوران باید سخت تلاش کنند تا نشان دهند که مفهوم خدا بی معنی است! آنها ادعا می کنند که مشکلات منطقی خاصی پیدا کرده اند که نشان می دهد مفهوم خدا ناهمخوان است، اما این تقریباً همیشه به تعاریفی از خدا یا صفات الهی بستگی دارد که بخشی از خدایی تاریخی نیست و بنابراین وجود خدا را رد نمی کند.

خداناباوران چگونه به استدلال‌های اثبات وجود خدا پاسخ می‌دهند؟

خداناباوران ادعا می‌کنند که استدلال‌های سنتی برای وجود خدا غیرمنطقی است و بنابراین، باور به خدا را توجیه نمی‌کند. آن‌ها اغلب استدلال‌های خداباورانه را به شکلی کاملاً غلط بیان می‌کنند و سپس با غرور به نقاط ضعف منطقی استدلال‌ها اشاره می‌کنند.
برای مثال، گوردون استاین استدلال کیهان‌شناختی را این‌گونه بیان می‌کند: “هر چیزی باید علتی داشته باشد. بنابراین، جهان علتی داشته است و آن علت خدا بوده است.” سپس او به مشکل آشکار اشاره می‌کند: “اگر هر چیزی باید علتی داشته باشد، پس خدا هم باید علتی داشته باشد.”

اگرچه برخی نسخه‌های این استدلال مبتنی بر علیت است، اما در این نسخه‌ها، مقدمه این نیست که “همه چیز” باید علتی داشته باشد، بلکه همه چیزهای محدود، زمانی، اتفاقی یا متغیر باید علتی داشته باشند.
خدا نیازی به علت ندارد زیرا او بی‌نهایت، جاودانه، ضروری و تغییرناپذیر است. خداناباوران این را می‌دانند، اما آن‌ها دائماً استدلال کیهان‌شناختی را تحریف می‌کنند تا امتیاز ارزانی علیه خدایی‌گرایی کسب کنند.

شاید تحریف آشکارترین استدلال خدایی‌گرایانه که توسط استاین ارائه شده است، برخورد او با استدلال از خودآشکارسازی خدا در کتاب مقدس باشد.
او این استدلال را این‌گونه خلاصه می‌کند: “کتاب مقدس می‌گوید که خدا وجود دارد و کتاب مقدس کلام الهام‌شده خداست. بنابراین، آنچه می‌گوید باید درست باشد، و [بنابراین] خدا وجود دارد.” اما مغالطه آشکار است: “این یک استدلال دورانی است و سوال را می‌پرسد” زیرا کتاب مقدس را “کلام خدا” خواندن به طور پنهانی “وجود چیزی را که می‌خواهیم ثابت کنیم (خدا) فرض می‌کند.”

با این حال، هیچ فیلسوف یا الهی‌دان یهودی یا مسیحی استدلال نمی‌کند که کتاب مقدس صرفاً به دلیل اینکه وجود خدا را تأیید می‌کند، وجود خدا را ثابت می‌کند. بلکه آن‌ها استدلال می‌کنند که کتاب مقدس وجود و ماهیت خدا را از طریق روش‌های مختلفی که منشأ الهی را نشان می‌دهد، برای ما آشکار می‌کند.

به عبارت دیگر، ما به خدا ایمان داریم زیرا در کتاب مقدس شواهد فراوانی می‌یابیم که خدا واقعی است. هیچ چیز غیرمنطقی در این ادعا وجود ندارد و مطمئناً سوال‌برانگیز نیست. استاین همچنین استدلال می‌کند که کتاب مقدس پر از تناقض و خطای واقعی است. این اعتراض جدی‌تر است و اگر درست باشد، با ادعای اینکه کتاب مقدس یک وحی بدون خطا از سوی خدا است، در تضاد خواهد بود.

با این حال، استاین و سایر خداناباوران ادبیات مسیحی گسترده‌ای را که پاسخ‌های دقیق و منطقی به مشکلات مطرح شده ارائه می‌دهد، نادیده می‌گیرند. آن‌ها همچنین استدلال‌های مثبت برای کتاب مقدس به عنوان یک وحی فوق‌العاده از سوی خدا، مانند پیشگویی‌های برآورده شده یا زندگی و رستاخیز مسیح را نادیده می‌گیرند. شکاکان اغلب اشتباهات واقعی چشمگیری در مورد کتاب مقدس مرتکب می‌شوند. به عنوان مثال، جورج اسمیت ادعا می‌کند که “اکثر الهی‌دانان مدرنموافق هستند” که انجیل‌ها، “یا حداقل سه تا از چهار تا”، “بین ۴۰ تا ۱۵۰ سال پس از مرگ عیسی نوشته شده‌اند.”

اما اعداد او اشتباه است: اکثر محققان کتاب مقدس موافقند که تمام انجیل‌ها تا سال ۹۵ میلادی تکمیل شده‌اند یا حداکثر حدود ۶۰ سال پس از مرگ عیسی. پوچ بودن تاریخ‌گذاری اسمیت با هماهنگی چهار انجیل که توسط تاتیان در حدود سال ۱۵۵ میلادی تولید شده است، نشان داده می‌شود.
جی. ای. ولز، خداناباور دیگری، استدلال می‌کند که هیچ مدرک خوبی وجود ندارد که عیسی واقعاً وجود داشته باشد و انجیل‌ها صرفاً اسطوره هستند. اگرچه فضا اجازه انتقاد دقیق از این نظریه را نمی‌دهد، اما چند نظر احمقانه بودن آن را نشان می‌دهد.

هیچ مورخ جدی و حتی محققان رادیکال و خصمانه کتاب مقدس (که تعداد زیادی از آن‌ها وجود دارد) باور ندارند که عیسی وجود نداشته است.
انجیل‌ها حاوی جزئیات شرم‌آور فرهنگی هستند (مانند مدت کوتاهی که عیسی بر روی صلیب بود یا اولین شاهدان عیسی قیام کرده زن بودند)، که نشان می‌دهد آن‌ها به سادگی ساخته نشده‌اند. و ایده یک مسیح مصلوب، یا بدتر از آن، یک خدای مصلوب، در فرهنگ یهودی و رومی-یونانی بسیار توهین‌آمیز بود (اول قرنتیان ۱:۲۳). این نظریه که مسیحیان خود را با یک باور مرکزی که برای هر دلیلی غیر از واقعیت تاریخی بودن آن پوچ است، بارگذاری کرده‌اند، باورنکردنی‌تر از داستان انجیل است!

اعتقادات خداناباوران

آنها چه چیز های دیگری برای گفتن دارند؟

تمام خداناباوران واقعیت شر در جهان را به عنوان ردی بر وجود خدای قادر مطلق و نیکوکار می‌دانند. این به اصطلاح “مشکل شر” به مراتب محبوب‌ترین و سنگین‌ترین استدلال برای خداناباوری است. این استدلال یک استاندارد اخلاقی را فرض می‌کند که بر اساس آن می‌توان رویدادها یا موقعیت‌ها یا افراد در این جهان را “شر” قضاوت کرد.
اما اگر خدایی وجود نداشته باشد و ما صرفاً یکی از گونه‌های بسیاری از حیوانات ساکن این سیاره باشیم، پس قضاوت‌های اخلاقی خوب و بد صرفاً قراردادهای انسانی یا پاسخ‌های عاطفی هستند.

سقوط هواپیما به دلیل سهل‌انگاری، قاتلان سریالی زنان بی‌گناه، مرگ کودکان بر اثر گرسنگی – این چیزها ممکن است ما را خشمگین کند، اما اگر خدایی وجود نداشته باشد، آن‌ها فقط بخشی از فرآیند بی‌هدف کیهان هستند. آن‌ها شر نیستند.
استدلال ضدخدایی از شر فرض می‌کند که برای اینکه شر بخشی از جهان یک خدای قادر مطلق باشد، خود خدا باید شر انجام دهد. اما این نتیجه‌گیری نمی‌شود.

آفریدن جهانی که شر در آن رخ می‌دهد لزوماً خدا را مسئول شر نمی‌کند. اگر شر توسط مخلوقات او انجام شود و اگر خدا هدفی برای اجازه موقت آن شر داشته باشد، او از نظر اخلاقی مسئول شر در خلقت نیست.
در پاسخ به این سوال که آیا خدا در آفریدن جهانی که به نظر می‌رسد شر بی‌معنی زیادی در آن وجود دارد، توجیه‌پذیر است، مسیحیان ممکن است حداقل دو پاسخ مکمل ارائه دهند.

اول، ما نمی‌توانیم بدانیم که تعادل خیر و شر در جهان در طولانی مدت چه خواهد بود، و اینکه آیا چیزی که اکنون برای ما بی‌معنا به نظر می‌رسد همیشه چنین خواهد بود یا خیر. هیچ چیز غیرمنطقی در پذیرش این واقعیت وجود ندارد که اگر خدایی وجود دارد، ممکن است بهتر از ما بداند که چه کاری انجام می‌دهد.

دوم، خدا این شر را به نزدیک‌ترین شکل ممکن از طریق رفتار سوء با پسرش هنگام شکنجه و مصلوب شدن پذیرفته است. خدا مقرر کرد که این شر ظاهراً بی‌معنا اتفاق بیفتد تا شر بتواند علیه خود چرخیده و توسط رحمت غلبه شود.
بنابراین، “مشکل واقعی شر” – اینکه آیا می‌توان برای غلبه بر آن و بیرون آوردن خیر از آن کاری انجام داد – توسط خود خدا از طریق تجسد، مرگ و رستاخیز مسیح به طور مثبت پاسخ داده شده است.

علی وحیدی

The persianchristianway website is a Persian-language online resource dedicated to promoting Christian teachings and providing resources for Persian-speaking Christians. The website is managed by Ali Vahidi and includes a wide range of audio and visual materials on Christian teachings. Ali Vahidi, the director of The Way of Christ website, is a committed Christian who has been active in the Persian-speaking Christian community for over 2 years. The Way of Christ is a valuable resource for Persian-speaking Christians seeking to deepen their faith and connect with other Christians. The website offers a wide range of materials and tools that can help Christians at all stages of their faith journey.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا