شبان نیکو
شبان نیکو
پس عیسی بار دیگر به آنها گفت : « یقین بدانید که من برای گوسفندان در هستم ، همه کسانی که قبل از من آمدند ، دزد و راهزن بودند و گوسفندان به صدای آنان گوش ندادند . هستم ، هر که به وسیله من وارد شود نجات می یابد و به داخل و خارج می رود و علوفه پیدا می کند . دزد می آید تا بدزدد ، بکشد و نابود سازد . من آمده ام تا آدمیان حیات یابند و آن به طور کامل داشته باشند .
من شبان نیکو هستم ، شبان نیکو جان خود را برای گوسفندان فدا می سازد . اما مزدوری که شبان نیست و گوسفندان به او تعلق ندارند وقتی ببیند که گرگ می آید ، گوسفندان را می گذارد و فرار می کند . آنگاه گرگ به گله حمله می کند و گوسفندان را پراکنده می سازد . او می گریزد چون مزدور است و به فکر گوسفندان نیست . من شبان نیکو هستم ، من گوسفندان خود را می شناسم و آنها هم مرا می شناسند . همان طور که پدر مرا می شناسد ، من هم پدر را می شناسم و جان خود را در راه گوسفندان فدا می سازم . من گوسفندان دیگری هم دارم که از این گله نیستند ، باید آنها را نیز بیاورم ،آنها صدای مرا خواهند شنید و یک گله و یک شبان خواهند شد.
شبان نیکو
پدرم مرا دوست دارد زیرا من جان خود را فدا می کنم تا آن را بار دیگر بازیابم . هیچ کس جان مرا از من نمی گیرد ، من به میل خود آن را فدا می کنم . اختیار دارم که آن را فدا سازم و اختیار دارم که آن را باز به دست آورم . پدر این دستور را به من داده است .
به خاطر این سخنان ، بار دیگر در بین یهودیان دودستگی به وجود آمد . بسیاری از آنان گفتند : « او دیو دارد و دیوانه است . چرا به سخنان او گوش می دهید ؟
دیگران گفتند : « کسی که دیو دارد نمی تواند این طور سخن بگوید . آیا دیو می تواند چشمان کور را باز نماید ؟ »
یوحنا ۱۰ : ۷ _ ۲۱